امیر علی امیر علی ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

بهانه زندگی ما.....

تاتی کردن امیر علی

امیر علی جیگر مامان در 10 ماه و نیمگی راه افتاد.  دیگه برام از این ور اتاق تا اون ور اتاق تاتی میکنه و میره پسرم و دل من و باباشو میبره.... پسرم راه افتادنت مبارک... . .   ...
26 مرداد 1392

اولین مسافرت به چابکسر ویلای عمه جان

مامانی بالاخره در تاریخ 14 و 15 خرداد به مسافرته دو روزه ای رفتیم که خیلی با مسافرت های قبلی برای من فرق می کرد.... مسافرت با شما یکمی برای من سخت بود خوابت و خوراکت بهم خورده بود و تو ماشین هم به راحتی نمی تونستی مثل ما طاقت بیاری و داخل صندلیتم زیاد نمیشتی و همش می خواستی توی بغل من باشی که موقع رفتنی انقدر تو بغل من بودی کمر درد گرفته بودم ولی دیگه موقع برگشتن ساعت خوابت بود و خوابت کردم تا راحت تر برگردیم..... اونجا هم یک بار رفتیم به شهربازیشون و یک بار کوچولو هم دریا و برگشتیم.... ولی به هر حال بعد از مدتهای طولانی با هم رفتیم به مسافرت و به پسر کوچولوی من خوش گذشت و حال و هواش عوض شد.... ...
26 مرداد 1392

دندون در آوردن

پسرم بالاخره دندون خوشگلت در تاریخ 14 خرداد یعنی وقتی تو 9 ماه و 23 روزگی در اومد که البته چون دیر این اتفاق افتاد دندون های بالا و پیینت دارن با هم در میان یعنی 4 تایی با هم .....
18 خرداد 1392

8 ماه و نیمگی

مامانی جونم امیدوارم بعدا نگی چه مامان تنبلی داشتم باور کن خیلی به ندرت وقت میکنم بیام و برات از این مطالب بذارم تو وبلاگت.   بذار کارایی رو که الان بلدی بنویسم تا بعدا یادم نرفته:   تو از خیلی قبل که یاد گرفتی بشینی فککنم از یه ماه پیش قشنگ خودت میشستی دیگه عزیزم. الانم که 8 ماه و نیمته خیلی وروجک شدی و دوست داری یه جا رو بگیری و وایسی . مبل و دیوار و هر لبه ای رو بگیری و وایسی و به همه چی فوضولی کنی جیگر دلم.   چهار دست و پا انقدر قشنگ میری که نگو...از فوضولی هات یه کمی فیلم گرفتم خیلی بامزه شدی. کلا همش من دارم قربونت میرم ولی یه جاهایی هم سختم میشه و اون این که همش باید بشینم کنارت و تکون نخورم تا تو کار خ...
10 خرداد 1392

رفتیم آتلیه

پسرم برات بگم که خیلی تجربه جالبی بود. وقتی وارد اونجا شدیم اولش خیلی غریبی می کردی ولی یه کم که گذشت خاله ای که اونجا بود همچین تو رو می خندوند که من باورم نمیشد تویی.. ماشاله خیلی وارد بود . و بعدم کلی عکسای خوشگل گرفتی و اومدی. من هم اولش که رفتیم خیلی نمخواستم همون در حد 7 یا 8 تا عکس اما انقدر عکسات قشنگ شدن که 28 تا ازشون گرفتیم. امیدوارم بعدا ببینی و خوشت بیاد مامان. اینم یکی از عکسایی که اونجا انداختی:             ...
10 خرداد 1392

هنوز دندون در نیاوردی چرا؟

مامانی پسرم تو الان نزدیک که دیگه 9 ماهتو هم تموم کنی اما خبری از دندونت نیست. مثل این که نمیخواد در بیاد. تو همه چی زرنگ ای زود غلت زدی ، زود نشستی، زود چهار دست و پا راه افتادی، الان نزدیک 9 ماهی و کلی مبل هارو و در و دیوارو میگیری راه میری کاری که بچه های دیگه تو 1 سالگی به زور میکنن اما تو دندون در آوردن یه خورده تنبل شدی... البته یه کم خوبه ها عوضش دیرتر خراب میشه... ...
10 خرداد 1392

9 ماهگی

مامانی 9ماهت دیگه تموم شد و وارد ماه دهم زندگیت شدی جیگرم.... 2 روزی هم هست که یه سفیدی از تو لثهات معلومه و دندونات دیگه دارن در میان پسرم... البته یه کمی هم بی قرار شدی که احتمالا برای همون دندونت هست. به هر حال میگذره و مبارکت باشه مامان جونم.... وزنت الان ........... هست و کلا از وقتی که دیگه غذا خور شدی وزن گیریت خیلی بهتر از قبل شد و رفت بالای منحنی رشدت....   ...
10 خرداد 1392

ایستادن

امیرعلی جونم عسلم الان که در سن 9 ماه و 13 روزگی هستی میتونی رو پاهای کوچولوت بایستی عزیز دلم. البته برای حدااکثر 30 ثانیه... و همین روزهاست که دیگه راه بیوفتی مامان. اونوقت منم که دیگه باید راه بیوفتم دنبالت این ور اون ور بگیرمت تا کار دست خودت ندی مادر   بعد تعادلت بهم میخوره و تاپپی می اوفتی پسرم... ولی این تلاشت تو این سن خیلی تحسین برانگیزه مامانی...                               ...
10 خرداد 1392

لالایی

یه کار جدیدا یاد گرفتی الان که 9 ماهته مامان ... موقع لالا که میشه و جاتو پهن میکنم که بخوابی مگم بهت امیرعلی لالا... میایی سرتو میدازی تو جات و دمر می خوابی نمکدونم... انقدر بامزه میشی که هی فربونت میرم عزیزم... اگه بتونم یه عکس تو این حالت ازت میگیرم و میذارم اینجا...
17 ارديبهشت 1392